جدول جو
جدول جو

معنی فروکش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فروکش کردن
(دِ گَ گو نَ / نِ شُ دَ)
دعوا کردن با لجاجت و سماجت، اقامت کردن و در جایی ماندن. (برهان) :
دل گفت فروکش کنم این شهربه بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود.
حافظ.
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد.
حافظ.
، کم شدن طغیان آب یا باد و آماس اندامهای کسی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فروکش کردن
عنان (مرکوب) فرو کشیدن نگهداشتن زمام، اقامت کردن در جایی ماندن: دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود. (حافظ 146)، دعوا کردن بالجاجت
فرهنگ لغت هوشیار
فروکش کردن
((~. کَ دَ))
مهار شدن، در جایی فرود آمدن و ماندن، از شدت و حدّت چیزی کم شدن
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
فرهنگ فارسی معین
فروکش کردن
تهدأ
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فروکش کردن
Subside
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فروکش کردن
s'apaiser
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فروکش کردن
สงบลง
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
فروکش کردن
کم ہونا
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
فروکش کردن
স্তিমিত হওয়া
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
فروکش کردن
静まる
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فروکش کردن
kupungua
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فروکش کردن
hafiflemek
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فروکش کردن
消退
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
فروکش کردن
לשקוע
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
فروکش کردن
가라앉다
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
فروکش کردن
mereda
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فروکش کردن
शांत होना
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
فروکش کردن
afnemen
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
فروکش کردن
placarsi
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فروکش کردن
calmarse
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فروکش کردن
стихати
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فروکش کردن
ustępować
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
فروکش کردن
nachlassen
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
فروکش کردن
утихать
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
فروکش کردن
acalmar-se
تصویری از فروکش کردن
تصویر فروکش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گَ دَ)
بفروش رسانیدن. فروختن متاع یا هر چیز دیگر. رجوع به فروش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گروکشی کردن
تصویر گروکشی کردن
گرو کشیدن، یا گرو گروکشی کردن، گرو کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرموش کردن
تصویر فرموش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش کردن
تصویر فرامش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروکر کردن
تصویر کروکر کردن
بملایمت پیش بردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرورش کردن
تصویر پرورش کردن
((~. کَ دَ))
رشد کردن، پرورش یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
Collapse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
colapsar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
рушиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
kollabieren
دیکشنری فارسی به آلمانی